سفارش تبلیغ
صبا ویژن
لوگوی وبلاگ
 


آمار و اطلاعات

بازدید امروز :0
بازدید دیروز :13
کل بازدید :39899
تعداد کل یاداشته ها : 24
103/2/23
12:9 ص

چکیده

سیطره نظریه لیبرال‌دموکراسی در اندیشه سیاسی غرب معاصر، البته نه به لحاظ منطقی، آنچنان است که می‌توان آن را سنت غالب در نظریه سیاسی غربی دانست. نفوذ آن بر اندیشه‌های برخی از ایده‌آلیست‌ها و عدم توسعة رقیب یکصد ساله‌اش، مارکسیسم، از جمله زمینه‌هایی بوده است که گاه سبب گشته تا به عنوان پایان تاریخ قلمداد گردد. بحث و نظر در این نظام، هم به لحاظ سنت غالب بودنش در غرب امروزینه و هم از جهت داعیه جهانی داشتن و ادعای پیروزی تاریخی اهمیت بسیار دارد. فرانسیس فوکویاما در مقاله و کتاب خود دربارة پایان تاریخ، نظام لیبرال‌دموکراسی را، قاطعانه، پایان تاریخ، و نه پایان تاریخ سیاسی، قلمداد کرده‌است. مقاله حاضر، عکس آنچه فوکویاما پنداشته است درصدد است، تا تناقض درونی این نظام را اثبات کرده و مشکلات نظری و عملی این نظریه را در مورد دو اصل دو قلوی آزادی و برابری ملموس سازد. و نشان دهد که چگونه دموکراسی به سود لیبرالیسم، و برابری به نفع آزادی فروکاسته شده‌اند. و چگونه برابری، به سبب ناکفایتمندی لیبرال‌دموکراسی در تبیین حقوق، بی‌بهره از معیار و مبنایی برای توجیه خود، هماره، از ناحیه سنت غالب لیبرالیسم و فردگرایان اتمی، زیر بمباران بی‌مهری و انکار قرار داشته است.

واژه‌های کلیدی مقاله عبارت از لیبرالیسم، دموکراسی، کاپیتالیسم، حقوق، بیشینه‌سازی‌نفع، فردگرایی اتمی، فردگرایی گسترش خواه، آزادی و برابری می‌باشد.